ملت عشق
نوشته شده توسط : perana

نویسنده : الیف شافاک

مترجم: ارسلان فصیحی

 

نوشته پشت جلد: خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق . جرات نکردم بنویسمش. زبانم لال شد.نوک قلمم کور . کفش آهنی پایم کردم . چندین بهار از آن زمان گذشته. کفش های آهنی سوراخ شده. من اما هنوز خامم. هنوز هم در عشق همچو کودک ناشی...

مولانا خودش را خاموش مینامید. یعنی ساکت . هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده ، انسانی که کار و بارش ، هستی اش ، چیستی اش ، حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پر معنا گذاشته چطور می شود که خودش را خاموش بنامد؟

کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سال هاست به هر جا پا گذاشته ام آن صدا را شنیده ام . هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانسته ام و به گفته هایش گوش سپرده ام. شنیدن را دوست دارم جمله ها و کلمه ها و حرف ها را. اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود....

 

تو صفحات اول کتاب شعری هست که از زمان شروع خواندن کتاب من رو عمیقا به فکر واداشت. شاید بیشتر درگیری های امروز جوامع وبشر غافل شدن از همین نکته هست. البته در زمان مولانا و شمس هم این مشکل بود ولی هم جمعیت خیلی خیلی کمتر بود هم چیزهایی که انسان رو وارد زندگی ماشینی کرده ، نبوده ، چقدر تو دنیای ما تو این روزها تو این کشور نیاز داریم به آدم هایی که بهمون فقط یک چیز رو یادآوری کنن، عشق ، عشق و تنها عشق.

ما زبان را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

موسیا آدبدانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

ملت عشق از همه دین ها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست.

بخونیدش...





:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 1 دی 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: